بود شاهی در زمانی پیش ازین
مُلکِ دنیا بودش و هم مُلکِ دین
اتفاقا ، شاه روزی شد سوار
با خَواصِ خویش، از بهر شکار
یک کنیزک دید ، شَه بر شاهراه
شد غلامِ آن کنیزک جانِ شاه
مرغِ جانش در قفس، چون میتپید
داد مال و آن کنیزک را خرید
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد
آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان، گرگ ، خر را در ربود
کوزه بودش، آب مینآمد بدست
آب را چون یافت ، خود کوزه شکست
شه ، طبیبان ، جمع کرد از چپّ و راست
گفت : جان هر دو ، در دست شماست
جانِ من سهل است، جان جانم اوست
دردمند و خستهام ، درمانم اوست
هر که درمان کرد مر، جانِ مرا
بُرد گنج و دُرّ و مرجانِ مرا
جمله گفتندش که: جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و اَنبازی کنیم
هر یکی از ما، مسیح عالِمی است
هر اَلَم را در کف ما مرهمی است
گر خدا خواهد نگفتند، از بَطَر
پس خدا بنمودشان، عجز بشر
ترکِ استثنا، مرادم قسوتی است
نی همین گفتن، که عارض حالتی است
ای بسا نآورده استثنا بگفت
جانِ او با جانِ استثناست جُفت
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
آن کنیزک از مرض، چون موی شد
چشم شه از اشکِ خون، چون جوی شد
از قضا، سرکنگبین صفرا نمود
روغنِ بادام، خشکی میفزود
از هَلیله قبض شد، اطلاق رفت
آب، آتش را مدد شد همچو نفت
معنی :
در زمانهای پیشین شاهی بود که هم در دنیا فرمانروایی داشت و هم در دین ، یعنی نیکبختی دو سرای را دارا بود .
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی واژهها :
مُلک : پادشاهی ، سلطنت ، فرمانروایی
معنی :
اتفاقا روزی آن شاه، همراه با خدمتکاران ویژۀ خویش سوار بر مرکوب خود شد تا به شکار کرد .
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی واژهها :
خواص : جمع خاصّ به معنی خدمتکاران و پرستاران ممتاز ( در این بیت عبارت است از قوای علمی و عملی و روحی و نظری)
بَهر شکار : برای شکار
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی واژهها :
شاهراه : راه و جاده بزرگ و وسیع را میگویند . راهِ فراخ و پهن که خواص و عوام از آن بگذرند.
معنی :
چون مرغ جانِ شاه در قفسِ تن ، به تپیدن و اضطراب افتاد ، مالی داد و آن کنیزک را برای خود خرید. به عبارتی دیگر ، چون شاه عاشق آن کنیزک شد ، با دارایی خود ، وی را از آنِ خود کرد.
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی :
پس از آنکه شاه ، آن کنیزک را خرید و از وصال او برخوردار شد ، اتفاقا آن کنیزک دچار بیماری شد .
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی :
یکی بود که خر داشت ولی پالان نداشت ، همینکه پالان به دست آورد ، گرگ خرش را به یغما برد.
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی :
یکی هم کوزه داشت ، ولی آب نداشت و همینکه آب را یافت ، کوزهش شکست. به طور خلاصه منظور از دو بیت اخیر این است که آدمی هیچگاه در دنیا به طور کامل به مقصودش
نمیرسد ، و هر لذتی ، همراه و قرین رنجی است. از نظر کتاب فاتح الابیات ، خر ، مَرکبِ جسمانی است و پالان ، متاع دنیوی و گرگ ، عبارت از مرض یا مرگ است.
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی :
شاه ، حکیمان و پزشکان را از چپ و راست و هرسو فراخواند و گفت : بقای جان من و این کنیزک در دست شماست. ( در این بیت منظور از طبیبان ، کسانی هستند که ادعای ارشاد و راهنمایی دارند.)
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی :
شاه به حکیمان گفت : جان من در مقابل جان کنیزک ارزشی ندارد ؛ بلکه در حقیقت جانِ جانم هم اوست ، من فردی دردمند و خسته و زارم و تنها درمانم اوست.
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی :
هریک از شما حکیمان ، جان مرا درمان بخشد ، گنجینه و دُرّ و مرجان مرا مالک خواهد شد.
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی واژهها :
. کلمۀ ترکیبی مر،جان در مصراع اول با لفظ مرجان در مصراع دوم ، تجنیس است.
دُر : مروارید درشت
مرجان : مروارید ریز ، گوهر نباتی سرخرنگ ، مروارید خوب روشن ( واسطه است میان معادن و نبات)
معنی :
آن حکیمان ، همگی به اتفاق گفتند : شاها ! برای درمان این کنیزک در حد جان می کوشیم و با یکدیگر همراهی و همفکری می کنیم تا او درمان شود .
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی واژهها :
انبازی : شرکت ، رفاقت ؛ در اینجا به معنی همراهی و همفکری است.
معنی :
آن حکیمان گفتند : هر یک از ما مسیحِ دانا ( یا مسیح جهانی است) و برای هر دردی ، مرهمی داریم.
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی واژهها :
مسیح عالِم : طبیبِ حاذق جسم و زیرا که مسیح (ع) ، هم طبیب روح بود و هم جسم. عالم را جایز است به فتح (-َ) نیز خواند ، عالَم ، یعنی حضرت مسیح ، طبیب جهانیان بود.
مرهم : آنچه بر زخم و جراحت مینهند تا مداوا شود.
معنی :
چون حکیمان بر دانش و قدرت خود در علاج کنیزک اعتماد کردند و مشیّتِ قاهر الهی را که بالای همۀ علل و اسباب است از روی خودپسندی ، فراموش کردند ، پس خدا نیز ناتوانی و درماندگی آنان را به خودشان نشان داد و بنمود. مولانا در بیت فوق ، اشاره به معنی مقصود مینماید و به طور مفصل در دفتر ششم مثنوی از بیت شماره 3663 به بعد ، معنی مزبور را به تفصیل بیان میکند.
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی واژهها :
گرخداخواهد : همان انشاالله است.
بَطَر : خودبینی ، بزرگ منشی ، خودپسندی
معنی :
منظورم از بی اعتنا شدن خواست خدا آن حالت قساوت و غفلتی است که بر دل آدمی چیره میشود ، نه اظهار تسلیم شدن به مشیتِ خدا از راه لفظ و زبان ، زیرا در نزد عرفا ، حال و نیت قلبی معتبر است و نه ظواهر اعمال.
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی واژهها :
استثنا : انشاالله گفتن
قسوت : سخت دل شدن ، سختی ، سخت و درشت شدن
عارض : سطحی ، غیرذاتی ، تباه شدنی
چه بسیارند کسانی که کلمۀ انشاالله را بر زبان نمیآورند ، ولی جان و روح آنان با حقیقت انشاالله و اینکه هر چیزی بسته به مشیت الهی است ، جفت و قرین و همراه است. عارف خدا را چنان دوست میدارد که خود را فناء فی الله میخواهد. ارادۀ خود را در ارادۀ حق، مستهلک میکند ، بدینوسیله به درک حقیقت استثنا قادر میشود. چنین کس میداند و احساس میکند که خدا تنها عامل حقیقی کائنات است. پس عارف به خدا ، فقط از راه لفظ و زبان تسلیم نمیشود ، بلکه از راه باطن و قلب متوجه او میگردد. چنانکه مولانا در کتاب فیه ما فیه میگوید : رُبَّ تالَ القرآن و القرآنُ یَلعنُه ، چه بسیارند کسانی که قرآن تلاوت میکنند در حالیکه قرآن آنها را لعنت میکند. پس در حقِ کسی است که از معنی قرآن ، واقف نباشد و قرآن در او عمل نکند.
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
هرچه حکیمان در راه درمان و شفای کنیزک کوشیدند (از آنجا که مشیت قاهر الهی را نادیده گرفته بودند . ) توفیقی نیافتند و رنج و درد او بیشتر شد و در نتیجه حاجت او و شاه برآورده نگشت .
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی واژهها :
ناروا : برنیامده ، روا نشده
معنی :
آن کنیزک از شدت بیماری ، چنان نحیف شد که مانند "مو" لاغر و نزار گشت و چشم شاه از اشکِ خونین مانند چشمه و جویبار شد.
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی :
قضای الهی چنین تعلق گرفت که سرکنگبین با اینکه طبعا دفع کنندۀ صفراست ولی در مورد کنیزک ، قضیه برعکس شد و موجب فزونی صفرایش شد و نیز روغن بادام که طبعا روانکنندۀ مزاج است در این مورد ، خشکی و یبوست فزود.
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی واژهها :
سرکنگبین : مُعرب آن سکنجبین است. اطباء قدیم آن را دفع کنندۀ صفرا میدانستند.
صفرا : زردآب
روغن بادام : اطبای قدیم برای رفع خشکی مزاج به کار میبردند.
خشکی : یبوست
معنی :
چنانکه هلیله به جای روان کردن شکم موجب یبوست شد و آب به جای خاموش کردنِ آتش ، همچو نفت ، شعلۀ آن را تیزتر نمود.
(شرح جامع مثنوی معنوی ، دفتر اول، کریم زمانی)
معنی واژهها :
هلیله : از درختان نواحی حاره است که میوه اش مصرف طبی دارد. ( لغتنامۀ دهخدا)
قبض : گرفتگی و خشکی روده
اطلاق : روانی شکم
ثبت نظر