ادبیات فارسی یکی از چهار رکن ادبیات بشر است

 ادبیات فارسی یکی از چهار رکن ادبیات بشر است

مدتی پیش از کنار نانوایی محله رد می شدم و به نان های داغ و خوش بویی که از تنور بیرون کشیده می شد نگاه می کردم . بوی مطبوع نان سبب شد که بی اختیاربرای خریدن نان بایستم .دو خانم پیش از من برای خرید نان ایستاده بودند. گفتگوی آن دو خانم که به شغل آموزگاری ارتباط داشت توجه ام را جلب کرد .

پنجشنبه 5 مهر 1397 ساعت 18:9
مهری ولیان ( کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی )

نگارنده:مهری ولیان،کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی

 


یکی از آن ها به دیگری می گفت :
" وای که چقدر این درس فارسی بچه ها سخته ! بچه ی من فارسی را اصلا دوست نداره ..." دیگری هم با تایید نظر دوستش گفت این درس بچه ها را فراری میده و تازه به درد هم نمی خوره !
گفتگوی آن دو کمی طولانی تر بود ولی سخت بودن درس فارسی برای من مهم و پرسش بر انگیز بود .
از خودم پرسیدم : چرا ؟ چرا فارسی سخته ؟ آیا واقعا فارسی سخته و یا این که سیستم آموزشی ما روشی درست برای آموزش این درس بنیادی و معرفتی ندارد ؟
من سالیان درازی با عشق بسیار به کار تدریس ادبیات در مقطع دبیرستان و پیش دانشگاهی در مدرسه های دولتی –تیزهوشان – نمونه دولتی - شاهد و غیر انتفاعی مشغول بود ه ام . هرسال دانش آموزان بسیاری از این مدرسه ها فارغ التحصیل می شدند اما با دانسته های ادبیاتی بسیار ضعیف . سال ها از خودم می پرسیدم چرا به جز تعداد معدود و اندکی از این دانش آموزان به ادبیات علاقه مند نیستند و چرا ادبیات برای این دانش آموزان درسی بی اهمیت و در عین حال سخت و دوست نداشتنی شده است؟ و چرا با آن که از سال های ابتدایی با این درس سروکار دارند و بسیاری از مطالب آن تا سال های پایان تحصیل ( دبیرستان و پیش دانشگاهی )تکراری است چیزی نمی دانند و همچنان در ساده ترین مفاهیم آن مانده اند ؟ به راستی چه باید می کردیم که نکردیم ؟ و آیا واقعا مشکل و نقص اساسی کار کجاست ؟ آیا نباید به راهی برای جذب نه تنها دانش آموزان ، بلکه جذب خانواده های آنان اندیشید؟ آیا نباید ادبیات را ، این درس بنیادی برای ارتباط ها یمان را که معرف فرهنگ و تمدن ماست و پیشینه ی تاریخی ما و بسیاری از آیین ها و رسوم ما را به ما می شناساند ، به کودکانمان بشناسانیم ؟ وآن را برای آن ها پرجاذبه تر و خواستنی ترکنیم ؟ آیا نباید به فکرچاره ای برای رفع این ضعف و ناتوانی بود ؟
من بعد از سال ها تدریس در مقطع دبیرستان و پیش دانشگاهی به تازگی باز نشسته شدم،اما هرگز این پرسش از ذهنم پاک نشد که ادبیاتمان را چگونه به کودکانمان بشناسانیم ؟ بعد از مدتی فراغت از طرف چند مدرسه دعوت به کار شدم، اما من دعوت یک مدرسه ی غیرانتفاعی مقطع ابتدایی برای تدریس اختصاصی ادبیات به دانش آموزان پایه های چهارم و پنجم را پذیرفتم و چقدر خوشحالم چنین کاری را پذیرفتم ، چون من پاسخ بسیاری از پرسش های ذهنم را پیدا کرده بودم . آرزو کرده بودم کاش همه ی ما به عقب بر می گشتیم و با بالاترین مدرک آموزش صحیح ابتدایی و با کاراترین تفکرو اندیشه ی روانشناسانه و با بهترین اخلاق و معرفت و بیشترین صبر و متانت ، به تدریس پایه های ابتدایی می پرداختیم .
به راستی ما کودکانمان را به چه کسانی می سپاریم؟ چگونه می توانیم آموزش درست و علمی و خردمندانه ی این ذهن های پاک و بی آلایش را نادیده بگیریم و از کنار آن به سادگی بگذریم ؟ وحال اگر وظیفه ی ما رشد شخصیت این کودکان و تثبیت مفاهیم انسانی و اخلاقی در وجود آنهاست ، باید به باز سازی روشهای غلط آموزشی و برطرف کردن نقص ها و کاستی های آن بپردازیم و به راههای درست تر و کارآمدتر بیاندیشیم.
ادبیات از بنیادی ترین علوم است . پس ابتدا باید تعریفی جداگانه از زبان و ادبیات داشته باشیم . اگرچه هردو از واقعیتی به نام جهان و هستی می گویند ، ولی باید بدانیم که شیوه ی هرکدام از این ها برای بیان این واقعیت متفاوت است. 
شادروان دکتر محمد معین در جلد اول فرهنگ فارسی خود نوشته است :" ادبیات ، امروزه جمع ادب نیز محسوب می شود وشامل دانش های متعلق به ادب ، علوم ادبی و آثار ادبی می باشد " . او در تعریف ادب می نویسد : " ادب به معنای فرهنگ، دانش ، هنر ،حسن معاشرت ، حسن محضر و حرمت است و قدما آن را دانشی دانسته اند که شامل علوم لغت ، صرف و نحو ،معانی ، بیان ، بدیع ، عروض ، قافیه، قوانین خط و قوانین قرائت می شود و این دانش را ادبیات می گویند ."
دکتر عبد الحسین زرین کوب در تعریف ادبیات می نویسد "به طور کلی ادبیات آنگونه سخنانی است که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را در خور ضبط و نقل دانسته اند و از شنیدن آنها دگرگون گشته اند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کرده اند."
یوهان ولفگانگ فون گوته شاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، محقق، انسان‌شناس، فیلسوف و سیاست‌مدار آلمانی معتقد بود که ادبیات فارسی، یکی از چهار ارکان ادبیات بشر است. 
در واقع ادبیات، یک هنر است. هنری که با کلام شناخته می شود و این کلام می تواند کارکردهای متنوعی داشته باشد. اگر به همه نوشته های ادبی خود توجه کنیم ، بهترین فکر و اندیشه و زیباترین خیال ها را به هنرمندانه ترین شکل می توانیم ببینیم که بسیار لذت آفرین است و روح را به آرامش و نشاط می رساند.
بسیاری ازگوشه های زندگی انسان و هیجان ها و عواطف و روحیات و خلقیات او و نیز مسائل اخلاقی ومذهبی انسان را می توان با ادبیات بیان کرد. حتی تجربه های غیرقابل دیدن را نیز می توان با ادبیات احساس نمود .به عبارت دیگر احساسات و هیجانات و پنهانی های درون آدمی را می توان با ادبیات آشکار کرد.
با ادبیات می توان لحظه های شاعرانه ی خیال را به تصویر کشید و شاهد بسیاری از شهود ها بود . با ادبیات می
می توانیم دنیایی را بسازیم که دوست داریم اما در واقعیت نمی بینیم. با ادبیات به دل ها نزدیک تر می شویم و حتی با آن می توانیم به روان و درون شگفت انگیز انسان ها نفوذ پیدا کنیم و با روانشناسی همراه شویم. مهمتر از همه این که ادبیات می تواند ارزشمندترین اصل معنای زندگی انسانی یعنی عشق و مهرورزی را به شکل های مختلف برای ما به تصویر بکشد. 
در جامعه ی انسانی که ابزار بیان ( حنجره ، تارهای صوتی و بافت های دیگر )تکامل یافته و تکلم و زبان وسیله ی مهم ارتباط جمعی انسان شده است ، زبان و ادبیات جایگاه ویژه ای برای شکل دادن اندیشه های آدمی دارد. با تکلم و زبان قدرت تفکر ایجاد می شود و به عبارتی پیشرفت از احساس به اندیشه مدیون تکلم است .انسان نمی تواند بدون تکلم و زبان بیاندیشد. در واقع فرآورده های تکلم سبب ایجاد و افزایش نیروی اندیشه ها ی انسان می شود . با واژه ها و کلمات و ترکیب آن ها ست که تفکرشکل می گیرد .تکلم و زبان مشترک که بخشی از تعریف سرزمین و ملت و مردم آن است ، گویای این واقعیت است که اندیشیدن و انتقال مفاهیم با تکلم میسر می گردد . ادبیات را می توان نحوه ی غیر مستقیم بیان و اندیشه و افکار نیز دانست . همه می دانیم که ذهن ادیب ، به ویژه شاعر، می تواند در ماده و عناصر بی جان طبیعت دخالت و تصرف کند و با نیروی تخیل به آن ها زندگی وانرژی بخشد و حتا برای آن ها درک و شعور قائل شود و مانند مولوی بگوید : 

نطق آب و نطق خاک و نطق گل 
هست محسوس حواس اهل دل

و با تصرف در همه ی ذرات عالم برای ماده نیز چشم و گوش و هوش بیافریند و بگوید :

جمله ی ذرات عالم در نهان 
با تو می گویند روزان و شبان 
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم
باشما نامحرمان ما خامشیم

وقتی ازدرسی به نام زبان و ادبیات فارسی یاد می شود، در واقع با دومقوله ی دانش و هنر سروکار داریم . یعنی با دو عنصر منطق و خیال ، دو برخورد متفاوت برونگرایانه و درونگرایانه را می بینیم. با زبان به آگاهی های فردی و نظریه های علمی دست پیدا می کنیم اما با ادبیات به جهان هایی نو و خیال انگیز ، موازی با جهان هستی ، می اندیشیم .
زبان و ادبیات ، دانش و هنر و فرهنگ و پیشینه ی ملی را زنده نگاه می دارد . پس چگونه می توان آسان و بی توجه از کنارش گذشت ؟ زبان نیز، یک نظام است و با این نظام ، یعنی " دستور زبان " ، با جهان هستی برخورد می کند .اما نظام ادبیات یا همان " فنون ادبی " در واقع به شکلی دیگر با هستی رو به رو می شود . نظام زبان ، ‌تک نظامه است یعنی؛ درارائه ی تعریفی از هستی ،‌ نیاز به نظام ادبی ندارد ، اما نظام ادبیات دراین ارائه ، نیاز به نظام زبان نیز دارد و ناگزیردونظامه است.در واقع زبان ابزار شناخت هستی است به همان شکل که هست ،اما ادبیات از زبان ، به عنوان ماده ی خامی، برای باز آفرینی هستی، بدان گونه که خود می خواهیم ، استفاده می کند .
آیا تا به حال اندیشید ه ایم که چگونه یک فرهنگ نابود می شود ؟و چگونه پیشینه ی ملتی از بین می رود ؟ و آیا اندیشید ه ایم که زبان و ادبیات هر ملتی چگونه می تواند آن ملت را زنده و جاودانه نگاه دارد؟ ادبیات هر کشوری معرف فرهنگ و هنر و اندیشه و نگاه آن ملت است . بنابراین ، برای زنده نگاهداشت ملتی، باید ادبیات آن ملت را زنده بداریم !
شادروان محمد تقی بهار ، شاعر ، ادیب و استاد دانشگاه که دغدغه پاسداری و حفظ زبان فارسی و زنده نگاهداشتن آن را داشت، نوشته است :" تا وقتی که مردم خود را دوست دارند، ‌بالطبع زادبوم و زبان و کارنامه های پدران خود را نیز دوست خواهند داشت ، این دوستی موجب توجه به زادبوم و زبان و کارنامه ها گردیده و این توجه مستلزم بررسی و نگرش شده و بررسی و نگرش سبب بهبود می گردد." 
به نظر بهار، زبان فارسی از آن زبان هایی است که همچون گنجینه هایی باارزش، بیشترین بخش آن ، هنوز در خاک پنهان است که باید با تبحر و ظرافت و با علم و آگاهی آن را بیرون کشید. بهار، ماده و مایه ی اصلی تعالیم زبان فارسی را آثار نثر و نظم این زبان می داند که برای ما به یادگار مانده است و علت اصلی استقلال و شخصیت سیاسی ایران را همین کتا ب ها می داند که اجداد ما آن ها را مانند جواهری گرانبها ، نسل به نسل ودست به دست نگاه داشته اند و امروز آن را به ما سپرده اند. اما او متاسف و نگران است که عدم امانت کاتبان ، آن ها را دست خورده و ناقص سازد و امیدوار است به وسیله ی اهل فن ، دوباره به سلامت عصر سعدی و حافظ و ...برسد. بهار تاکید دارد که زبان فارسی تا چندی قبل زبانی بوده که چون به قول مردم ایران ، همه آن را می دانستند ، هیچ کس آن را نمی خواند و به آموزگاران و معلمان زبان فارسی نیز عنایتی نمی شد .اما حالا به این نکته توجه شده که زبان را –خواه مادری و خواه بیگانه –در آموزشگاه و از روی کتاب و در زیر دست استاد باید خواند .

در این باره خواهیم نوشت . . .



 

 

نظرات

کامران

4 سال و 1 ماه و 1 روز پیش

ادبیات فارسی دو مشکل دارد. یکی اینکه, با همه تواصیفی که اشاره نمودید برای نوشتن و خواندن مناسب نیست چون حروف صدا دار در حروف الفبا ادغام نشده اند, در نوشتار ها نشان داده نمیشوند, چون نوشتارها را در هم میشکند مانند زبان عربی. دوم اینکه, چون مانند یک وسیله نقلیه برای رسانایی از آن به دیگران استفاده میشود, الزام همه باید وسیله درست تری باشد یعنی به تجهیزات امروزی مجهز گردد و هم اینکه دارای مسافرین (محتویات, اندیشه, تفکر) درست تری داشته باشد, متاسفانه محتویات زبان فارسی بخاطر ضعف فرهنگ که ادبیان آنرا بوجود آورده, گرفته از مردم خارج از کشور (بیگانه) به عاریه گرفته شده, زبان فارسی دارای اندیشه خود تحریک شده نیست یعنی از خودش هیچگونه تحرکی ندارد, یعنی در قالب زمان باقی مانده.

معصومه زعیم ابادی

2 سال و 11 ماه و 25 روز پیش

ولا هچی پیدا نمیکنم

ثبت نظر

ارسال